کد مطلب:129978 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

آنچه ام سلمه در شب قتل حسین شنید
خوارزمی به نقل از ام سلمه می نویسد: «جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: امت تو، او - حسین (ع) - را پس از تو می كشند. سپس به وی گفت: آیا می خواهی از تربت قتلگاهش به شما نشان دهم؟ فرمود: بلی. پس مقداری از آن آورد و رسول خدا (ص) آن را درون شیشه ای نهاد. چون شب قتل حسین (ع) فرارسید، ام سلمه گفت: از گوینده ای شنیدم كه می گفت:

ای كسانی كه از روی جهل حسین (ع) را می كشید! مژده باد شما را به عذاب و شكنجه! شما بر زبان پسر داوود و موسی و صاحب انجیل لعنت شده اید.

گوید: پس گریست و شیشه را باز كرد و دید كه تبدیل به خون شده است». [1] .

ترمذی از سلمی نقل می كند كه گفت: «بر ام سلمه وارد شدم و او را گریان دیدم. گفتم: چرا می گریید؟ گفت: رسول خدا (ص) را دیدم - یعنی در خواب - كه سر و محاسنش خاك آلود بود. گفتم: شما را چه شده است، ای رسول خدا؟ فرمود: هم اینك شاهد قتل حسین بودم» [2] .

ترمذی از سلمی نقل می كند كه گفت: «بر ام سلمه وارد شدم و او را گریان دیدم. گفتم: چرا می گریید؟ گفت: رسول خدا (ص) را دیدم - یعنی در خواب - كه سر و محاسنش خاك آلود بود. گفتم: شما را چه شده است، ای رسول خدا؟ فرمود: هم اینك شاهد قتل حسین بودم.»


باعونی - پس از ذكر خبر سلمی - گوید: سپس گفت: «آیا این كار را كردند؟ خداوند قبرها و خانه هاشان را از آتش پر كند». آن گاه بیدار شد و بیهوش گردید. [3] .

خوارزمی پس از ذكر خبر گوید: «در اخبار مرسل آمده است كه سلمی از اهل مدینه گفت: «رسول خدا (ص) شیشه ای را كه خاك طف در آن بود به ام سلمه داد و به وی گفت: «هرگاه كه این تبدیل به خون شد در آن هنگام حسین (ع) كشته می شود». سلمی گوید: صدایی از حجره ی ام سلمه بلند شد و من نخستین كسی بودم كه خود را به آنجا رساندم، گفتم: چه مصیبتی بر شما وارد آمده است، ای ام المؤمنین؟ گفت: رسول خدا (ص) را به خواب دیدم كه بر سرش خاك ریخته بود. گفتم: شما را چه شده است؟ فرمود: مردم به پسرم حمله كردند و او را كشتند و در همین ساعت من او را كشته دیدم. پس بر خود لرزیدم و بیدار شدم و به طرف شیشه رفتم و دیدم كه خون از آن می جوشد. سلمی گوید: من دیدم كه آن شیشه در حضورش گذاشته است». [4] .

شیخ صدوق از ام سلمه چنین نقل می كند: بامدادی ام سلمه از خواب برخاست و می گریست. به ایشان گفته شد: چرا گریه می كنید؟ فرمود: فرزندم حسین (ع) كشته شده است. از آن هنگام كه رسول خدا (ص) رحلت فرموده جز امشب او را به خواب ندیده ام گفتم: پدرم و مادرم فدایتان باد، چرا شما را رنگ پریده می بینیم؟ فرمود: از آغاز شب پیوسته برای حسین (ع) و یارانش قبر می كنم». [5] .

شیخ طوسی به نقل از عبدالله بن عباس گوید: در خانه ام خوابیده بودم كه صدایی عظیم و بلند از خانه ی ام سلمه، همسر پیامبر (ص)، شنیدم. بیرون رفتم و راهنمایم مرا به خانه اش برد. مردم مدینه نیز از زن و مرد نزد وی آمدند. چون به او رسیدم گفتم: ای مادر مؤمنان، چه شده است كه چنین داد و فریاد می كنید؟ او پاسخی به من نداد و به سوی زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! یاریم دهید و با من گریه كنید. به


خدا سوگند كه سرور شما و سرور جوانان بهشت كشته شد. به خدا سوگند نواده و گل رسول خدا (ص)، حسین، كشته شد. گفتند: ای مادر مؤمنان! این را از كجا دانستی؟ گفت: هم اینك رسول خدا را ژولیده و غبارآلود به خواب دیدم. چون از این وضعیتش پرسیدم گفت: امروز فرزندم، حسین (ع)، و اهل بیتش كشته شدند و من آنها را دفن كردم و هم اینك از دفنشان فراغت یافتم. گفت: من برخاستم تا آنكه داخل خانه شدم و هنوز حالم به جا نیامده بود. پس نگاه كردم و تربت حسین (ع) را دیدم كه جبرئیل از كربلا آورد و گفت: هرگاه این تربت به خون تبدیل شد، بدان كه پسرت كشته شده است. رسول خدا (ص) آن را به من داد و گفت: این تربت را درون شیشه ای بگذار و نزد خود نگهدار. هرگاه كه به خون تازه تبدیل شد، حسین كشته شده است. من هم اینك آن شیشه را دیدم كه تبدیل به خون تازه شده بود، و می جوشید. گوید: ام سلمه مقداری از آن خون را گرفت و صورتش را به آن آغشته كرد و آن روز برای حسین (ع) ماتم و عزاداری به پا كرد. تا آنكه سواری خبرش را آورد؛ و او در همان روز كشته شده بود.

عمرو بن ثابت گفت: پدرم گفت: من به منزل ابوجعفر، محمد بن علی (ع) رفتم و درباره ی این حدیث از او پرسیدم و برایش گفتم كه این حدیث را سعید بن جبیر از عبدالله بن عباس نقل كرده است. ابوجعفر فرمود: این حدیث را عمر بن ابی سلمه از مادرش از ام سلمه برایم نقل كرده است.

ابن عباس - در روایتی كه سعید بن جبیر از او نقل می كند - گفت: چون شب فرارسید، رسول خدا (ص) خاك آلود و ژولیده به خوابم آمد. من ماجرا را برایش گفتم و از او درباره ی وضعیت خودش پرسیدم. به من فرمود: آیا نمی دانی كه از دفن حسین و یارانش فراغت یافته ام؟

عمرو بن ابی المقدام گوید: سدیر برایم از ابوجعفر امام محمدباقر (ع) نقل كرد كه جبرئیل خاكی را كه حسین (ع) روی آن كشته می شود، نزد پیامبر (ص) آورد. ابوجعفر گفت: آن خاك نزد ما است». [6] .


فقیه، ابن حمزه از امام باقر (ع) چنین نقل می كند: شبی كه بامدادش حسین بن علی - صلوات الله علیهما - در آن كشته شد، رسول خدا (ص) ژولیده و غبارآلود و گریان به به خواب ام سلمه آمد. وی گفت: ای رسول خدا (ص) چه شده است كه شما را گریان و غبارآلود و ژولیده می بینم؟ فرمود: هم اینك فرزندم حسین (ع) و یارانش را دفن كردم. ام سلمه از خواب بیدار شد و با صدای بلند فریاد زد و گفت: ای وای پسرم! پس مردم مدینه جمع شدند و گفتند: چه مصیبتی بر شما وارد شده است؟ گفت: پسرم، حسین بن علی (ع) كشته شد. گفتند: از كجا دانستی؟ گفت: رسول خدا (ص) گریان و ژولیده و غبارآلود به خوابم آمد و به من خبر داد كه هم اینك حسین و یارانش را دفن كرده است. گفتند: خوابی است آشفته. گفت: همین جا باشید، تربت حسین نزد من است، پس شیشه را نزد آنها آورد و به صورت خون تازه بود». [7] .


[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 94؛ به نقل از آن، احقاق الحق، ج 11، ص 347؛ نظم درر السمطين، ص 217؛ الصواعق المحرقة، ص 293 و منابع ديگر.

[2] الجامع الصحيح؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 657، باب 31 مناقب الحسن و الحسين (ع)، ح 3771. نيز ر. ك المعجم الكبير، ج 23، ص 373، ح 882؛ المستدرك، ج 4، ص 19؛ تاريخ دمشق، ترجمة الامام الحسين (ع) ص 388، ح 328؛ كفاية الطالب، ص 433؛ أسد الغابة، ج 1، ص 22، الخصائص الكبري، ج 2، ص 126؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 202؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 316؛ تاريخ الاسلام، ص 17؛ الصواعق المحرقة، ص 294؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 307؛ تلخيص المستدرك، ج 4، ص 19؛ تهذيب الكمال، ج 2، ص 439؛ و ر. ك: مصابيح السنة، ص 207؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 96؛ اسماء الرجال، ذهبي، ج 2، ص 141؛ جامع الاصول، ابن اثير، ج 10، ص 24؛ المختار في مناقب الاخبار، ص 22؛ ذخائر العقبي، ص 148؛ نظم درر السمطين، ص 217؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 353؛ بنا به نقل احقاق الحق، ج 11، ص 355.

[3] جواهر المطالب، ج 2، ص 298.

[4] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45، ص 232.

[5] امالي صدوق، ص 202 مجلس 29، ح 217؛ امالي مفيد، 319، مجلس 38، ح 6؛ امالي طوسي، ص 90، مجلس 3، ح 140؛ روضة الواعظين، ص 170.

[6] امالي طوسي، ص 315، مجلس 11، ح 64. ابن شهر آشوب آن را از مسند احمد از انس و غزالي در كيمياي سعادت و ابن بطة در الابانة واز پانزده طريق و [نيز] از ابن حبيش تميمي روايت كرده اند. (المناقب، ج 4، ص 55، به نقل از آن، العوالم، ج 17، ص 507، ح 1؛ بحارالانوار، ج 45، ص 227، ح 22).

[7] الثاقب في المناقب، ص 330، حديث، 272، الهداية الكبري، ابو عبدالله حسين بن حمدان خصيبي، ص 203؛ نيز ر. ك: اثبات الوصية، ص 262، عيون المعجزات، ص 69؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 179، حديث 7؛ مدينة المعاجز، ج 3، ص 489، حديث، 1003؛ معالم الزلفي، ص 90.